خونه خاله سمیرا-دالی بازی
سلام گل پسر مامان دیروز رفته بودیم خونه خاله سمیرا که تازه خونه خریدن البته تازه تازه هم که نه
یه ذره دیر شد ولی بلاخره رفتیم و کادوی خونشون و بردیم دیگه خاله سمیرا ببخشید دیر شد کم مارو
زیاد حساب کن خودت میدونی اوضاع اقتصادی خراب
دیروز خونه خاله سمیرا حسابی اذیت کردیو ماهم قول داده بودیم شب بمونیم ولی دیگه
ساعت ٦:٣٠ تو اوج گرما اومدیم خونه از دست تو وروجک
رادین جونم بگذریم میخواستم یکم از کارهای این روزات بگم که هر روز شیرین تر و دوست داشتنی
تر از قبل میشی
هیچ وقت فکر نمیکردم تو زندگیم کسی باش که اینقدر دوستش داشته باشم حتی بیشتر از نفسهام
بیشتر از همه
نمیدونم جه جوری باید بهت بگم که چقدر برای من عزیزو دوست داشتنی هستی وافعا بدون تو میمیرم
خوب حالا بریم سراغ کارات :
جدیدا با دو تا دستهای خوشگل کوچولوت جلوی چشماتو میگیری و فکر میکنی چون تو هیچ کس و
نمیبینی کسی هم شمارو نمیبینه و مامان حوری هم هی میگه رادین کوش ؟ رادین نیست ؟پسر گلم
کجاست ؟
تو هم ریز ریز میخندی وبلاخره خودت میگی ایناهاش
یکی از سرگرمیهای این روزات شده همین ومنم بعصی وقتها بدجنسی میکنم و همش میگم رادین
کوش تو هم جلوی چشمهای خوشگلت و میگیری که مثلا نیستی و من هم یکم استراحت میکنم البته برای چند دقیقه...