قرار وبلاگی
سلام قند عسل مامان دیروز یه روز خیلی خوب بود در کنار ملورین جون ومامان مهربونش
چند وقت پیش که داشتم با تهمینه جون مامی ملورین چت میکردم متوجه شدم خونشون چقدر به خونه مامان حورینا نزدیک و قرار شد یه روز که ما میریم خونه مامانی به تهمینه جون خبر بدیم تا همدیگه رو ببینیم خلاصه دیروز باهاشون تو پارک آب ساعت ١٠:٣٠که سر کوچه مامان حوریناست قرار گذاشتیم و موفق شدیم تا دوستهای مهربون و خوبمون و ببینیم
وقتی ما رفتیم تهمینه جون با دختر گلش اونجا بودن وچون تو پارک آب وسایل بازی بچه هانیست تصمیم گرفتیم شما دو تا فسقلیو ببریم پارکی که یکم بالاتر بود وتوش وسایل بازی بچه ها هم بود تا شما هم سرگرم بشید حالا بماند که چجوری شمارو بردیم
وقتی رسیدیم حسابی بازی کردید و چون تو زمین بازی آفتاب افتاده بود گفتیم خدایی نکرده گرمازده نشید رفتیم زیر یه درخت بزرگ که سایه بود نشستیم و از شما دوتا پذیرایی کردیم البته تو که نذاشتی من بشینم اینجا دیگه شاهد عینی دارم خلاصه کلی با هم حرف زدیم تهمینه جون اینقدر خونگرم ومهربون بود که اصلا فکر نمیکردم بار اول میبینمش انگار مدتهاست میشناسمش ملورین عزیزم هم خیلی ناز وفسقلیییهه
راستی مامانی اونجا یه دوست دیگه هم پیدا کردید که با مادر بزرگش اومده بود و اسمشم نیکا بود و٣ تایی کلی ورجه ورجه کردید و من ازتون عکس انداختم
ماشین تو رو هم برده بودیم که اولش پشیمون شدم چون فقط یه بار سنگین بود و اصلا بهش توجه نمیکردی ولی عوضش اونجا ملورین جون کلی باهاش سرگرم شد
ملورین و مامانش
اینجا فکر کنم ملورین ناراحت شده که نیکا اسباب بازیشو گرفته البته شما هم دنبال پرنده هایی منم دنبال شما