نمیدونم چرا؟
سلام قند عسل مامان پسر شیرین و خوشمزه من الان که دارم برات مینویسم خوابی عزیز دلم
توی این چند روز تعطیلی چه اتفاقاتی که نیوفتاد نمیدونم از کجاش برات تعریف کنم
٥شنبه که سعید از سرکار اومد خونه استراحت کردیم و بعد از ظهر رفتیم پارک حسابی خوشگذروندی و شامو بیرون خوردیم و آمدیم خونه
روز جمعه ساعت ١٠:٣٠ بود که مامان حوری زنگ زد گفت برای نهار منتظرمون هستن و من بعد از مشورت با بابا سعید گفتم که حتما میریم بعد حدود ساعت ١١ بود که مامان شهلا زنگ زد و گفت که کلی مهمون دارن ( مادر جون و آقاجون و دایی شاپور با خانومش )و برای نهار منتظر ما هم هستن که گفتم متاسفانه به مامان خودم قول دادم خلاصه رفتیم خونه مامان حوری خاله سمیرا هم اونجا بود حسابی خوش گذشت بعد از ظهر هم با خاله سمیرا رفتیم پارک و توپ بازی و برای شام دوباره رفتیم خونه مامان حوری اینا حدود ساعت ١١ بود که گفتیم بهتره یه سر هم به مامان شهلااینا بزنیم که تا ساعت ٢:٣٠ صبح اونجا بودیم بعد از کلی مکافات با شما واینکه دوست نداشتی بریم خونه و گریه و زاری رفتیم خونه وقتی کلیدو انداختم تو در دیدم در باز نمیشه بعد کلید سعیدو امتحان کردیم که در باز نشد چون خیلی پیش میاد که کلیدو جا بزارم یک کلید زاپاس هم خونه مامان شهلااینا گذاشتیم اونم آوردیم و امتحان کردیم و هر چی کلنجار رفتیم در باز نشد که نشد خلاصه دست از پا درازتر برگشتیم خونه مامان شهلااینا تا صبح کلید ساز بیاریم ببینیم چی شده
رادین جونم خیلی ترسیده بودم چون یکبار از خونمون دزدی شده بود البته ٣ یا ٤ سال پیش همش فکر میکردم دوباره همون اتفاق افتاده خلاصه با کلی استرس و بد قلقی شما
بلاخره ساعت ٥:٢٠ صبح خوابیدیم تا ساعت ١٢ ظهر بعد که پا شدیم دیدم مامان شهلا تلفن آورده میگه سعید کارت داره بعد از صحبت متوجه شدم بابایی رفته کلید ساز آورده و درو باز کرده و خدارو شکر اتفاقی نیوفتاده کلید ساز بعد از شکستن قفل قبلی یک قفل جدید انداخته و چند بار امتحان کرده و رفته و حالا دوباره در قفل شده و باز نمیشه و سعید تو خونه مونده رفتم خونه دیدم در باز نمیشه کلید قفل جدیدو با کلی ماجرا ازش گرفتم و از بیرون امتحان کردم دیدم بله باز نمیشه دوباره زنگ زدیم کلید ساز اومد و قفلو باز کرد خلاصهعجب روزی بود دیروز من حالم خوب