بدون عنوان
سلام عشقم نفسم
تو این مدتی (٤جلسه) که میبرمت خانه اسباب بازی کلی دوستهای جدید پیدا کردی که البته همش بخاطر مربی مهربونت که حسابی دلشو بردی و هر چی ازش بخوای بهت نه نمیگه مرسی صبا جون بخاطر مهربونیت
٥ شنبه ای که گذشت ماماناو نی نی های خانه اسباب بازی تو پارک مادران با هم قرار داشتن که به ما هم خیلی اصرار کردن بریم ولی متاسفانه به دلایلی نشد بریم ایشالا دفعه بعد
رادین جونم اون موقعها که تو هنوز بدنیا نیومده بودی تو یکی از ولنتاینها بابا سعید برام یه خروس خوشگل خریده بود و من خیلی دوسش دارم جدیدن میای بغلش میکنی و میگی این من این من البته اگه بخوام برات از چیزهایی که الان خیلی دوسشون داریو بگم یک تفنگ حباب ساز که خیلی باهاش سرگرمی که قبلا حتی نگاش هم نمیکردی و یک پتو آبی که فوق العاده بهش تعصب داری و خدا نکنه من و سعید دستمون بهش بخوره سریع میایی و پشت سر هم میگی این پتو آبی من این پتو آبی من
عزیز دلم تا هوا تاریک میشه میایی و میگی بابایی ماه سیتایه یعنی بابا یی بریم ماه ستاره ببینیم
جدید ترین جمله ای هم که گفتی : ماماییی شی عس دیس یعنی مامانی شیر عسل درست کن
الهی من قربون حرف زدنت برم خلاصه که حسابی برای من و بابا سعیددلبری میکنی