شب یلدا در آتلیه
آتلیه تولد 1 سالگی
عزیز دلم من و بابایی هر سال سالگرد ازدواجمون میرفتیم آتلیه ولی چون سالگرد ازدواج ما به تولد شما تقریبا نزدیک شدقرار گذاشتیم امسال با همدیگه خانوادگی عکس بندازیم ولی نشد چون از قبل وقت گرفته بودیم و بیعانه پرداخت کرده بودیم نمیشد کنسلش کرد برای بابایی یه جلسه مهم پیش اومد ونتونست بیاد منم با مامان شهلا ازانس گرفتیم و تو رو بردیم بابایی میگفت من با تو عکس بندازم ولی من قبول نکردم عوضش مامان شهلا عکسهای قشنگی با شما انداخت ...
نویسنده :
mamane radin
18:33
چند تا عکس از بازی کرن رادین جون
روزنامه خوندن آقا رادین
رادین جونم وقتی بابایی یا من میخواییم کتاب یا روزنامه بخونیم وضعیت خونمون این میشه البته این عکسها خوبه چون شما اینجوری راضی نمیشی و حتما باید اونارو پاره کنی و من وتو همیشه سر این موضوع مشگل داریم چون اصلا وبه هیچ عنوان کتاب یا کاغذ یا روزنامه دیگه ای رو قبول نمیکنی فقط همونی که دست من و باباست ...
نویسنده :
mamane radin
13:53