یک روز بد
رادین جونم مامانی خیلی ناراحتم و غصه دار الان دو روزه که نخوابیدم آخه دیشب بعد از مدتی با دوستا و آشناها قرار گذاشتیم که بریم پارک دور هم باشیم و یه دیداری تازه کنیم و هم به شما خوش بگذره ولی ماشالا مامانی اینقدر شیطونی کردی که واقعا خسته شدیم بابایی که کلا دنبال تو بود چون اصلا نمینشستی و فقط شیطونی میکردی منم دیدم بیچاره بابایی خسته شده گفتم بابا بشینه من مواظب تو هستم تا من و دیدی شروع کردی به دویدن و داد زدن که دنبالم نیا منم یواشکی مواظبت بودم که دیدم بابایی هم دوباره به ما پیوست و تو هم از دور یک نینی هم قد ...
نویسنده :
mamane radin
13:40