radinradin، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

@برای نفسم رادین@

خونه خاله سمیرا-دالی بازی

سلام گل پسر مامان دیروز رفته بودیم خونه خاله سمیرا که تازه خونه خریدن البته تازه تازه هم که نه یه ذره دیر شد ولی بلاخره رفتیم و کادوی خونشون و بردیم دیگه خاله سمیرا ببخشید دیر شد کم مارو  زیاد حساب کن خودت میدونی اوضاع اقتصادی خراب دیروز خونه خاله سمیرا حسابی اذیت کردی و ماهم قول داده بودیم شب بمونیم ولی دیگه ساعت  ٦:٣٠ تو اوج گرما اومدیم خونه از دست تو وروجک       رادین جونم بگذریم میخواستم یکم از کارهای این روزات بگم که هر روز شیرین تر و دوست داشتنی  تر از قبل میشی هیچ وقت فکر نمیکردم تو زندگیم کسی باش که اینقدر دوستش داشته باشم حتی بیشتر از نفسهام ...
27 تير 1392

خونه مامانی

 سلام وروجک مامان ماشالا مامانی این روزا خیلی شیطون شدی البته بهتر بگم شیطون تر شدی هر روز صبح که با مامان حوری صحبت میکنی حسابی دلبری میکنی و بعدش که من با مامانی صحبت میکنم میگه صدات چرا اینجوریه منم میگم هیچی خسته شدم ازبس دنبال رادین دویدم  مامانی هم میگه آخه این بچه چیکار به کار تو داره بیارش اینجا خودم نگهش میدارم دیروز رفته بودیم خونه مامان حوری قرار بود چند روز بمونیم تا هم مامانی مواظب شماباشه و هم من یکم استراحت کنم آخه از بس دنبالت دویدم حسابی خسته شدم خلاصه مامان جون یه کاری کردی که مجبور شدیم شب برگردیم خونمون از وقتیکه رفتیم گیر دادی به شومینه بعد سفالهای داخلش و که شکوندی خیالت راحت شد رفتی سراغ میزی ک...
13 تير 1392

تولد مامان سمی

سلام گل پسر مامان جمعه تولدم بود ٥ شنبه شب با مامان شهلا و خاله ماری و رفعت جونینا رفتیم باشگاه بانک صادرات خیلی بهمون خوش گذشت حسابی بازی کردی کلی شیطنت رادین جونم اول رفتیم پارک کودک که اونجا حسابی بازی کردی و خوش گذروندی البته منم باهات همراه بودم راستش و بخواهی من از تو بیشتر ذوق زده بودم چون وسایلی که تو پارک بودتقریبا  برای خیلی سالهای پیش بود یعنی اون موقع که من کوچولو بودم یاد بچه گیام افتادم و خلاصه تنهات نگذاشتم و حسابی ...     عکسها در ادامه مطالب :      رادین با بابایی (بابای بابا سعید)           اینجا هم داری با جوجو ارشی ح...
12 تير 1392

یک روز بد

رادین جونم مامانی خیلی ناراحتم و غصه دار الان دو روزه که نخوابیدم آخه دیشب بعد از مدتی با  دوستا و آشناها قرار گذاشتیم که بریم پارک دور هم باشیم و یه دیداری تازه کنیم و هم به شما خوش بگذره   ولی ماشالا مامانی اینقدر شیطونی کردی                 که واقعا خسته شدیم بابایی که کلا دنبال تو بود چون اصلا نمینشستی و فقط شیطونی میکردی منم دیدم بیچاره بابایی خسته شده گفتم بابا بشینه من مواظب تو هستم تا من و دیدی شروع کردی به دویدن و داد زدن که دنبالم نیا منم یواشکی مواظبت بودم که دیدم بابایی هم دوباره به ما پیوست و تو هم از دور یک نینی هم قد ...
12 تير 1392

روز تولد

رادین عزیزم در تاریخ ٢٥/١٠/١٣٩٠ در تهران بیمارستان پاسارگاد با وزن ٣:٠٥٠ قد: ٥٠ و دور سر:٣٥ توسط دکتر حسین آرمان به دنیا اومد و بهترین لحظه رو برای من و بابایی رقم زد اینم اولین عکست که بابا سعید بعد از بدنیا اومدنت ازت انداخته   ...
4 تير 1392

مسابقه وبلاگی

سلام دوستای  خوبم منم از طرف مامی کسری جون به این مسابقه    دعوت شدم  :     ١-بزرگترین ترس زندگی شما چیه ؟ از دست دادن عزیزانم   ٢ -اگه ٢٤ ساعت نامریی میشدی چیکار میکردی ؟ کار خاصی برای    انجام دادن ندارم     ٣- اگه غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن ٥ الی ١٢ حرفی شما را     داشت چه آرزویی میکردی ؟ سلامتی ودل خوش     ٤- ازمیان سگ.. گربه.. پلنگ.. اسب.. عقاب.. کدام رو بیشتر دوست داری ؟ سگ و اسب   ٥- کارتون مورد علاقه کودکی ؟ بابا لنگ دراز  - نیک و نیکو &n...
2 تير 1392

لغت نامه رادین

سلام به پسر گلم مامانی جون این روزهای قشنگ بزرگ شدنت چه زود داره میگذره خیلی دلم برای این روزها تنگ میشه واسه خنده هات واسه گریه هات برای حرف زدن قشنگت رادین جون خیلی دوست دارم  مامانی بدون تو میمیرم این روزها حتی موقعی که با بابایی میری پارک دلم برات تنگ میشه دوست ندارم حتی یک لحظه ازت جدا شم الهی قربون اون حرف زدنت برم آ ب = آپ   مامان = ماما مامی   بابا = بابا   مامانی = مامایی   عمو = عم   دایی = دایی   داغ = جیز   آبی = آبی   ماهی = مایی   میمون = می مو   ببر = بب...
27 خرداد 1392